حكایت آموزنده

آخرین مطالب
اعلانات

تبلیغات

پیامک تبلیغاتی وبمستران هوشمند
حكایت

حكایت آموختن خاموشى از حیوانات

نادانى مى خواست به الاغى سخن گفتن بیاموزد، گفتار را به الاغ تلقین مى كرد و به خیال خود مى خواست سخن گفتن را به الاغ یاد بدهد.

حكایت

حكایت یاد بچگی

در یکی از روزها بچه ها توی کوچه مشغول بازی بودند. ملانصرالدین پشت دیواری ایستاده بود و یواشکی بازی آنها را نگاه می کرد.

کد آپدیت آنتی ویروس ESET